به نام خدایی که نفس انسان را آفرید، موجودی که برترین مخلوق الهی است: فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ / 14 مومنون.1
اولین مرحله برای داشتن زندگی اسلامی- ایرانی شناخت نفس است.
چرا نفس؟
با توجه به حدیث قدسی : من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ و روایات دیگر که بیانگر ملازمه اکید میان شناخت انسان و معرفت خداوندست و با توجه به هدف غاییِ خلقت انسان که قرب الهی است، اولین مرحله برای داشتن زندگی اسلامی- ایرانی "شناخت نفس" است.
نفس انسان، عجیب ترین و عالی ترین و در عین حال، پیچیده ترین مخلوق خداست و از آنجایی که انسان موجودی مرکب از جسم و روح بوده و جسمِ او فانی و روحش باقی است، اولین مرحله برای داشتن سبک زندگی اسلامی-ایرانی، شناخت و نحوه برخورد با آن است.
برای شناخت نفس، إن شاء الله طبق مراحل ذیل (البته بصورت خلاصه) پیش می رویم:
مرحله اول:
الف- تعریف نفس و شناخت درجات آن
ب- انواع عوالم
ج- نحوه ارتباط درجات نفس با یکدیگر
د- شناخت خوشبختی و تفاوت آن با آسایش و بهره مندی از لذائذ
مرحله دوم بطور خلاصه: جهاد با نفس در هریک از عوالم وجود.
و پس از آن، مرحله سوم: نکات عملیِ کاربردی در زندگی روزمره.
تعریف نفس:
منظور از نفس در اینجا، معنای منفی آن در زبان فارسی نبوده بلکه کلیت آن، یعنی "روح انسان" مقصود است.
در دیگر موجودات دنیا، غایت خلقت همان حیوانیت آنهاست؛ اما در انسان، غایت خلقت، قرب الهی است و انسانی که نفس خود را نشناخته و مورد تربیت قرار نداده است، بین دو عالمِ ماده و ملکوت، سرگردان بوده و به سعادت نرسیده است. ایجاد غفلتکده هایی مثل "سینما" که همچون مشروبی زائل کننده عقل است به همین منظور یعنی برای فراموش کردن بزرگترین درد ِانسان معاصر که همین حیران بودن میان ماده و معنا، و جسم و روح است، (ولو برای یکی دو ساعت) می باشد.
حقیقت نفس انسان، حقیقتی مجرد دارد یعنی مجرد و جدا از عالم ماده است. اعراف/205
نحوه این تجرد، در نظر ملاصدرا با تعبیر "جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء" آمده است. 2 یعنی در ابتدای خلقت بصورت ماده خلق شده و در طی مراحلی، تکامل یافته تا به مرحله تجرد از ماده می رسد و تا هنگامی که یک انسان زنده است، همراهِ بدن اوست و به تکامل خود ادامه می دهد تا اینکه در زمان مرگ کاملا مجرد شود.
حال کسی که نفس خود را نشناخته و یا آن را تربیت نکرده باشد، در زمینه سبک زندگی اسلامی-ایرانی هر الگویی که به او عرضه شود، اگر آن را مطابق با نفس (نفس صرفا مادی و لذت جو) یا میل خود ببیند به آن عمل می کند اما اگر آن را مطابق نفسِ تربیت نشده خود ببیند به آن عمل نکرده و تنها به اطلاعات او در این زمینه افزوده می شود. توجه به این نکته ضروری است که دین اسلام، یک کل است که اعتقاد و عمل به همه آن از ما خواسته شده و در دین، چیزی به اسم دینِ حداقلی نداریم. و این نص صریح قرآن است:
نساء / 150: إِنَّ الَّذینَ یَکفُرونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیُریدونَ أَن یُفَرِّقوا بَینَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیَقولونَ نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَنَکفُرُ بِبَعضٍ وَیُریدونَ أَن یَتَّخِذوا بَینَ ذٰلِکَ سَبیلًا.
کسانی که خدا و پیامبرانِ او را انکار میکنند، و میخواهند میان خدا و پیامبرانش تبعیض قائل شوند، و میگویند: «به بعضی ایمان میآوریم، و بعضی را انکار می کنیم» و میخواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب کنند
می بینیم که خداون با لفظ کافران از چنین افرادی یاد می کند یعنی که ایمان باید به همه عقائد اسلام باشد نه به قسمتی از آن بر طبق میل خود.
درسی که از آیه فوق گرفته می شود همراه بودن دین و سیاست با هم است.
"یک عدهای اسلام را فقط مسألهی فردی دانستند و سیاست را از اسلام گرفتند. این، چیزی است که امروز در بسیاری از جوامع اسلامی و در معارف دنیای مهاجمِ مستکبرِ مستعمرِ غربی، ترویج میشود که: اسلام از سیاست جداست! سیاست را از اسلام گرفتند؛ در حالی که نبی مکرم اسلام در آغاز هجرت، در اولی که توانست خود را از دشواریهای مکه نجات دهد، اولین کاری که کرد، سیاست بود. بنای جامعه اسلامی، تشکیل حکومت اسلامی، تشکیل نظام اسلامی، تشکیل قشون اسلامی، نامهی به سیاستمداران بزرگ عالم، ورود در عرصهی سیاسی عظیم بشری آن روز، سیاست است. چطور میشود اسلام را از سیاست جدا کرد؟! چطور میشود سیاست را با دست هدایتی غیر از دست هدایت اسلام، معنا و تفسیر کرد و شکل داد؟! «الّذین جعلوا القرآن عضین»(۱) بعضی قرآن را تکه پاره میکنند. «یؤمن ببعض و یکفر ببعض»(۲) به عبادت قرآن ایمان میآورند؛ اما به سیاست قرآن ایمان نمیآورند! «و لقد أرسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط».(۳) قسط چیست؟ قسط یعنی استقرار عدالت اجتماعی در جامعه. چه کسی میتواند این کار را انجام دهد؟ تشکیلِ یک جامعهی همراهِ با عدالت و قسط، یک کار سیاسی است؛ کارِ مدیران یک کشور است. این، هدف انبیاست. نه فقط پیغمبر ما، بلکه عیسی و موسی و ابراهیم و همهی پیغمبران الهی برای سیاست و برای تشکیل نظام اسلامی آمدند. آن وقت یک عدهای از روی مقدسمآبی عبایشان را جمع کنند و بگویند: ما به سیاست کاری نداریم! مگر دین از سیاست جداست؟! آن وقت تبلیغات خباثتآمیزِ غربی هم دائم دامن بزنند به این حرف، که: دین را از سیاست جدا کنید؛ دین را از دولت جدا کنید. اگر ما مسلمانیم، دین و دولت به یکدیگر آمیخته است؛ نه مثل دو چیزی که به هم وصل شده باشند. دین و دولت یک چیز است.
در اسلام دین و دولت از یک منبع و یک منشأ سرچشمه میگیرد و آن، وحی الهی است. قرآن و اسلام، این است. یک عده از این طرف، سیاست را از اسلام جدا میکنند، یک عده هم در طرف مقابل، اسلام را فقط سیاست و سیاستبازی و سیاسیکاری میدانند. اخلاق و معنویت و محبت و فضیلت و کرامت را که بزرگترین هدف بعثت پیغمبر ماست، ندیده میگیرند. این هم «الّذین جعلوا القرآن عضین» (۴) است؛ این هم «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» (۵) است. اسلام را در جملات براق و مشعشع سیاسی خلاصه کردن، از خشوع دلها غافل شدن، از ذکر، از صفا، از معنویت، از زانو زدن در مقابل خداوند، از خدا خواستن، به خدا دل بستن، اشک ریختن در مقابل عظمت پروردگار، رحمت الهی را طلب کردن، صبر و حلم و سخا و جود و گذشت و برادری و رحم را ندیده گرفتن و صرفاً به سیاست چسبیدن به اسم اسلام، هم همان انحراف را دارد؛ تفاوتی نمیکند." 3
ادامه دارد إن شاء الله
♦♦♦♦♦
پی نوشت:
با عرض پوزش از تاخیر در انتشار این مطلب از همه کسانی که به وبلاگ سر زدند، بخاطر مشغله و البته کسالت جسمی بود.
1- به اعتبار اینکه جسم انسان فانی و نفس او باقی است.
- ۳ نظر
- ۲۵ مهر ۹۴ ، ۰۱:۲۹